روابط والدين و فرزندان

اختلال های هیجانی در بچه ها و نو جوانان (قسمت اول)

مضطرب بودن و هیجان داشتن در شرایط معین طبیعی است: در هنگام گرد باد و طوفان، پیش از یک مصاحبه شغلی مهم، یا پس از اینکه تقریبا” نزدیک بوده است که بچه 5 ساله همسایه را زیر ماشین بگیرید. اختلال اضطراب در هنگامی وجود دارد که دلیلی برای ترس وجود ندارد، اما بچه ها مضطرب هستند: مانند دور شدن از مادر برای یک روز برای یک بچه 8 ساله و رفتن به مدرسه، ترس از سکته قلبی و سرطان به عنوان یک بچه سالم 10 ساله. و ترس از صحبت در یک رستوران در سن 13 سالگی بعضی از این موارد هستند.

در 20 سال گذشته بسیار در باره اختلال های اضطراب یاد گرفته شده است.  در سال 1980،  کسی بندرت   می توانست آنها را در بچه ها تشخیص دهد.  تا سال 1995، روان درمانگران پر تکرار بچه هایی را می یافتند که دچار اختلال اضطراب بودند. تا سال 2002  روان درمانگران بندرت بچه هایی را می یافتند که فقط یک اختلال اضطراب داشتند.  اکنون در سال 2008،  بنظر می رسد که این اضطراب ها  واقعا” اختلال های جداگانه ای نمی باشند، یعنی  بهمان گونه که روان پریشی ( اسکیزوفرنی) یک اختلال روانشناختی محسوب    می شود.  همه اینها در واقع بخشی از یک خانواده اختلال ها هستند و در بیشتر اوقات یک بچه  برای مدتی یک اختلال را خواهد داشت، بعد تبدیل به اختلال دیگر می شود، و یا بطور ساده یک اختلال دیگر به آن افزوده می شود.

Different Anxiety Disorders are based on different fears

اختلال های متفاوت  هیجانی  بر پایه ترس های متفاوت قرار دارند

اگر اختلال های هیجانی بر پایه یک آزمایش  انجام شده در آزمایشگاه یا  نارسایی در مغز قرار داشت بسیار  خوب می شد، اما چنین نیست. آنها بر پایه آنچه شخص از آن هراس دارد قرار دارند. در کل  اوضاع بشرح زیر بنظر می رسد:

اختلال هیجانی جدایی Separation Anxiety Disorder

– هراس غیر منطقی  برای جدا شدن از والدین یا یک مراقبت کننده

اختلال کلی هیجانی Generalized Anxiety Disorder

–          هراس غیر منطقی  در باره همه چیز  از مرگ گرفته ، تا طوفانها، تا  بدون بنزین ماندن، تا قرار داشتن هیولا در قفسه تا هر چیزی که می توانید تصور نمایید.

اختلال  هیجانی اجتماعی Social Anxiety Disorder

–          هراس غیر منطقی از موقعیت اجتماعی که شاید شرمسار شوند، یا مورد توجه قرار بگیرند، یا اینکه با دیگران تعامل نمایند.

Panic Disorder اختلال  وحشت

– وقایعی از هراس بسیار شدید که علایم و عوارض زیادی دارند.

Agoraphobia اگرو فوبیا

ترس غیر منطقی از جمعیت و شلوغی

وحشت مخصوص Specific Phobia

–  ترس مخصوص از مقولات خاص، مانند ترسیدن از عنکبوت، ترس از طوفان های دریایی، یا ترس از خون.

اختلال  استرس  پس از وحشت Post-Traumatic Stress Disorder

–  با وجود اینکه موضوع وحشتناک پایان یافته، ترس منطقی از وقایع بد که واقعا” در گدشته رخ داده است هنوز ادامه پیدا می کند و موجب ناراحتی می شود.

جزییات در باره اینکه هر یک از اینها چگونه بنظر می آیند.

اختلال کلی  هیجانی Generalized Anxiety Disorder

همه یک دوست یا همسایه را می شناسند که این مشکل را دارد.  اینها افرادی  هستند که طی روز بر می خیزند و هر بار چیزی ترسناک را می یابند. این ترس ها در بچه ها بستگی به مرحله رشد دارند، اما همه ویژگی های معین دارند.

تعریف رسمی در اینجا قرار دارد.

الف- نگرانی و هیجان زیادی ( انتظارات دست و پا گیر)،  که حداقل شش ماه در بیشتر روزها  رد باره تعدادی از رخداد ها یا فعالیت ها  رخ می دهند ( مانند عملکرد در کار یا مدرسه )

ب- شخص کنترل نگرانی را دشوار می یابد.

پ- هیجان و نگرانی با سه ( یا بیشتر ) از شش عارضه مربوط می شود (  با حداقل بعضی از عوازض  که در شش ماه اخیر حضور بیشتری داشته اند).  در بچه ها فقط یک قلم لازم است.

1- نا آرامی و احساس گیر افتادن

2- براحتی خسته و فرسوده می شود

3- دشواری در تمرکز کردن یا  از ذهن بیرون رفتن

4- حساسیت و زود ناراحت شدن

5- تنش  و گرفتگی ماهیچه / عضله

6- اختلال در خواب ( دشواری یا بیدار ماندن، یا خواب راضی  نکننده  بدون آرامش )

ت- تمرکز هیجان و نگرانی  به اختلال های دیگر روان درمانی مربوط نمی شود.

ث- عوارض هیجان، نگرانی ، یا فیزیکی  سبب ناراحتی قابل ملاحظه بالینی  یا  نا رسایی  در مناطق  اجتماعی، شغلی، یا بخش های مهم کارکردی دیگر می شود.

ج- اختلال مربوط به تاثیر مستقیم فیز یولوژیکی دارو، برنامه دارویی یا بیماری های دیگر پزشکی نمی شود.

مثال ها و نمونه ها 

مرحله پیش دبستانی –  جاش  پیش از اینکه راه برود نگران بود

خوب شاید کاملا” اینطور نبوده باشد، اما والدین او  زمانی را نمی توانند بخاطر بیاورند که او در باره چیزی نگران نبوده باشد.  در سن چهار سالگی بدترین زمانها  در صبح ها، رفتن به کودکستان، و در شب ها می باشد.  خوردن صبحانه برایش سخت است، چون معمولا” دلش درد می کند، بخصوص اگر در هنگام خوردن صبحانه پدرش تلویزیون را روشن گذشته باشد.  دیدن آتش، تصادف اتومبیل، قتل نفس، و طوفانها  همه سبب مشکل می شوند : یعنی  هنگام صبحانه شکم درد و چندین پرسش .  ” آیا  ابر هایی وجود دارند؟ “( هر چیزی به غیر از آسمان آبی خطرناک است)  ” آیا روز شنا می باشد ؟”  ( دوش گرفتن ها ترسناک است!) ”  تیر انداز در کجاست ؟” ( به بیان دیگر، آیا تیر انداز به همراه پدر از خانه فرار کرد و پدر تصادف کرد). این با چند تنوع در طول روز ادامه می یابد  وقتی که در خود رو هستند پرسش این است آیا باندازه کافی بنزین دارند؟  وقتی که به مغازه می روند  سئوال این است : ” آیا باندازه کافی پول داریم ؟”

در زمان رفتن به رختخواب پرسش ها بزرگتر می شوند ” آیا می خواهید بمیرید؟ ”  ( مادر جاش می گوید نه من  پیر نیستم)  ” آیا پدر بزرگ می خواهد بمیرد؟”  در این نقطه مادر جاش می خواهد بگوید  ” پدر بزرگ نخواهد مرد. من نخواهم مرد.  تو نخواهی مرد. هیچ اتفاق بدی  برای تو یا من، یا خانواده ما، دوستان ما، همسایه ها، و کل جهان رخ نخواهد داد!!”  اما مادر می داند که پاسخ چه خواهد بود : ” آیا مطمئن هستی ؟”

دروره مدرسه ابتدایی –  میندی  می گوید به قرص تایلانول بیشتر نیاز دارد

در سن دو سالگی  میندی دقیقا” حداقل در ذهن خودش  سالم نیست. او تقریبا” هر روز سر درد دارد،  حداقل هر روز که مدرسه دارد، سر دردها  قبل از ساعتهای ناهار  ظهر بدتر می شوند. میندی نمی تواند علتش را بگوید، اما معلم و مادر او می توانند.  از دیدگاه میندی، 90 درصد از جماعت مدرسه افراد بیخودی هستند.  هرگز نخواهید دانست که کی می خواهند هل بدهند تا بزمین بخورید، نا هار  آدم را می خورند، و کوله پشتی آدم را می دزدند ، یا به آدم حرف های بد می زنند.  پاسخ در یک مدرسه کوچک فرانسوی با 45 دانش آمور این است که هرگز چنین نیست. بچه های دیگر بی نقص نیستند، اما هیچکدام از اینها مرتب رخ نمی دهد.

از زمانیکه منیدی چهار سال پیش مدرسه را شروع نمود، یک اتوبوس در یک منظقه دیگر  در طوفان واژگون شده است، اما هیچکس آسیب ندید.  اما با توجه به بد بودن سردرد ها  در بعد از ظهر پس از اینکه کمی برف ببارد، منیدی انتظار دارد که یک فاجعه دیگر اتوبوس هر روز ، در حالیکه  او سوار شده  رخ دهد.  شغال هایی در بوته ها وجود دارند و گرسنه هستند.  از دیدگاه میندی، غذای شغال  تشکیل شده از توله ها ( مانند بچه گربه او)، توله سگ ( مانند پودل مادر بزرگ) و البته دختر بچه ها ( مانند میندی!). وقتی که باد می وزد، والدین او فکر می کنند  که خانه صدا می کند.  میندی فکر می کند که یک شغال گرسنه است که سعی دارد      می کند از جایی وارد خانه شود.  تعجبی ندارد که او نمی تواند بخوابد.

مرحله دبیرستان  – دوستان  تاشا  دیوانه شده اند

تاشا از مدرسه بخانه می آید و فورا” بسراغ تلفن می رود و بدوستش لیسی تلفن می زند که حالش خوب است یانه. لسی می خواهد به بازی بسکتبال دختران برود. او به تلفن موبایل خود پاسخ نمی دهد. تاشا بدونفر دیگر از اعضای تیم تلفن می زند. هیچکس به تلفن پاسخ نمی دهد. تاشا  سرعت می گیرد و احساس کم بینایی و سر گیجه می کند و بمادرش تلفن می زند، “لیسی، شلی، اشلی، و بقیه تیم باید تصادف کرده باشند. من اینرا می دانستم!” مادر تاشا سعی می کند او را آرام کند تا به افراد  بیشتر دیگری تلفن نزند. اضافه بر نگرانی در مورد دوستانش، او در مورد پروژه نگران است. دو هفته دیگر وقت تحویلش می رسد. اکنون او باید خودش بتنهایی آنرا انجام دهد، زیرا لیسی نمی تواند باو کمک کند.  اکنون او نمی تواند بخوبی غذا را قورت بدهد و مادر او کوشش می کند او را بنشاند تا به موسیقی گوش کند.

عاقبت، مادر می تواند لیسی را در حالیکه دراز کشیده پیدا کند. او تلفن همراه شوهرش را بر می دارد و به لیسی تلفن می زند. حال لیسی خوب است، اما قبول می کند که نمی توانست  تلفن های تاشا را در همه روز و هر بار و هر جا که می رود پاسخ بدهد بنابراین هر سه دختر شماره تلفن خانه تاشا را بستند. لیسی اینها را به مادر تاشا می گوید، ”  ما واقعا” تاشا را دوست داریم، اما تلفن زدنهای او ما را دیوانه کرده است! “

حمله های ناشی از وحشت و اختلال وحشت

تا 12 درصد  از کلاس نهمی ها  دپار حمله ناشی از وحشت شده اند.  حدود 1-2 % از همه بزرگسالان  چندین حمله وحشت داشته اند.  بیست درصد از بزرگسالان  اولین حمله ناشی از وحشت را در سن کمتر از 10 سال تجربه کرده اند. اولین پرسش این است، حمله وحشت چه می باشد ؟

در اینجا  تعریف رسمی قرار دارد :

حمله وحشت

یک دوره منفصل از ترس یا ناراحتی، که چهار یا تعداد بیشتر از عوارض  زیر  ناگهان رشد می کنند و ظرف ده دقیقه باوج می رسند:

1-  ضربان قلب، بالا رفتن ضربان قلب، نا رسایی قلبی

2- عرق ریزی

3-  تلو تلو خوردن یا لرزیدن

4-  احساس کم نفسی یا تنگی نفس

5-  احساس تنگی نفس ( خفگی)

6-  درد سینه یا ناراحتی در ناحیه سنیه

7- احساس ناراحتی در جهاز  هاضمه

8- احساس سرگیجه و کم بینایی، غیر متعادل، سبک مغزی، یا از هوش رفتن

9- واقعیت زدایی ( احساس غیر واقعیت) یا شخصیت زدایی ( بیگانه شدن از خود)

10- ترس از دست دادن کنترل یا دیوانه شدن

11- ترس از مرگ

12- بی حسی  ( کم حسی  یا حس های پرسشی)

13- احساس جرقه های سردی یا داغی

مثالها و نمونه ها

در بچه ها و نو جوانان، حمله وحشت ( پنیک- غش)  می تواند به شکل های بسیاری ( در پشت نقاب) رخ بدهد. در اینجا چند نمونه ارایه می شود.

نوع کلاسیک –  تد در 10 سالگی وارد مدرسه می شود و ناگهان احساس می کند که قلبش بشدت می زند ، از حال می رود و بناگهان دیگر نمی تواند نفس بکشد. او سینه اش درد می کند و از دوستش می خواهد که مدیر مدرسه را با خبر نماید.   تا زمانی که مدیر وارد می شود تد روی صندلی نشسته بود و صورتش بسیار قرمز شده بود.  او نفس نفس می زد. او گفت که سرش گیج می رود و همه چیز در حال  چرخیدن هستند.  او به مدیر گفت که می ترسد که بمیرد، و خواست که آمبولانس خبر کند.  وقتی که آمولانس وارد شد و تد را به بیمارستان رسانید همه عوارض نا پدید شده بودند و تد فقط ترسیده بود.

نقاب ترس از شرمندگی The Nausea disguise:  شرلی یک دختر 14 ساله است، با وجود اینکه اتوبوس مدرسه درست از روبروی خانه اش می گذرد، پدرش باید هر روز او را بمدرسه بیاورد. دلیل این است که بر بار او سوار اتوبوس می شود حالت بسیار بدی باو دست می دهد. و او می ترسد که در اتوبوس استفراغ خواهد نمود. اگر او در اتوبوس بماند ناراحت و نارحت تر  شده  قلبش بشدت خواهد زد و شروع به لرزیدن و خواهد نمود. او در یک سواری کامل اتوبوس انیرا تجربه کرده بود. و به مادرش گفته بود که هر گز درگر در زندگی اش این ریسک را نخواهد پذیرفت.

نقاب خشم anger disguise ژان  پسر 12 ساله سر کلاس ریاضی نشسته بود . بناگهان احساس کرد که می خواهد از آنجا فرار کند، یا اینکه  دیوانه شده است و به کسی صدمه خواهد زد. او در بدن خود احساس بالا رفتن آدرنالین کرد. او نفس کشیدن سخت را آغاز کرد، احساس کرد که ضربان قلبش زیاد شده اند. او دستش را بلند کرد تا به معلم آقای دینترمانت بگوید که باید برود. معلم گفت خیر. ژان شروع به فریاد کرد که بهرحال او خواهد رفت و محکم روی میزش کوبید  و در را بقدری بشدت بهم زد که صدایش در طبقه بالا شنیده شد. وقتی که او در دفتر ناظم مدرسه رسید همه چیز تمام شده بود و ژان عدز خواهی می کرد، اما در نتیجه او موجب تنبیه زیادتر خود شد.

بچه جدید دکتر خانواده –  کودی پسر بچه 9 ساله  در دو هفته گذشته شش بار  بدیدن دکتر خانواده رفته است.  او بمادرش اصرار می کرد تا او را ببرد  چون او احساس سر گیجه می کرد، احساس می کرد که دلش درد    می کند، و نمی توانست نفس بکشد. او فکر می کرد که می خواهد بمیرد.  دکتر خانواده نمی توانست چیزی پیدا کند. اما هر دفعه که کودی احساس کمی ناراحتی می کند احساس می کند که شاید دکتر خانواده چیزی را فراموش کرده است و اگر حالا او برود  می توانند پیدا کنند که چه می باشد.  وقتی که از هفتمین ویزیت با دکتر خانواده باز می گشتند کودی به مادرش گفت گاهی آرزو می کند که او می توانست  در خانه دکتر خانواده اش زندگی کند  تا اینکه اگر مشکلی دوباره پیش آمد، پیش دکتر باشد.

پایان بخش اول

دکتر جمیز  چند لر ، روانشناس و روانپزشک متخصص  کودکان و نوجوانان

About the author

ترجمه و تدوین : مهندس سعید مهدوی

مشاور عالی سیستم های پشتیبانی مدیریت

مترجم  ارشد دو دوره  هند بوک مدیریت کیفیت جوران

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
بستن

بلاک کننده تبلیغ

لطفا جهت حمایت از ما برنامه بلاک کننده تبلیغات را غیرفعال نمایید.