در اینجا این آدمهای غیرمنطقی را به دستههایی تقسیم میکنم: – آنهایی که نمیشود گفتگوی منطقی با آنها داست، آنها استاد پیچاندن و منحرف کردن موضوع گفتگو هستند، دست آخر هم به شما میگویند که خود شما مشکل دارید و توانایی ارتباطی و بحثتان پایین است! – آنهایی که برداشتهای اشتباه از حرفهای شما میکنند. – آنهایی که به هیچ حد و مرزی احترام نمیگذارند و از راه رفتن روی اعصاب شما لذت میبرند. – آنهایی که هیچگاه خودشان را جای شما نمیگذارند و از زاویه دید شما به قضایا نگاه نمیکنند. مثلا وقتی در مورد مشکلات کاری و مسئولیتهایتان با آنها صحبت میکنید یا در مورد محدودیتهایتان میگویید، هیچگاه شما را درک نمیکنند. – آنهایی که به صورت زبانی یا احساسی از شما سوءاستفاده میکنند. – آنهایی که حقایق را دستکاریشده ابراز میکنند و آنهایی که دروغگو هستند. – آنهایی که بعد از گفتگو به آنها همیشه متوجه جنبههای منفی زندگیتان یا ناکامیهایتان میشوید و پس از اتمام صحبت با آنها، افسرده میشوید و حس بدی نسبت به خودتان پیدا میکنید. – آنهایی که با سکوت، نیشخند، یک جمله کنایهآمیز یا با استدلالهای خیرمنطقی، دیوانهتان میکنند. – آنهایی که ظاهر معصوم و پاکی به خود میگیرند، اما همیشه به صورت مخفی نقشهها و مقاصدشان را به آهستگی دنبال میکنند و به شما ضربه میزنند.
در اینجا ۶ ترفند ساده برای مدیریت و برخورد با این آدمها را میآورم. ۱- تا جایی که ممکن است، کمتر با این افراد برخورد داشته باشید: این راه حل البته پاک کردن صورت مسئله است، اما به شدت کارا است! هیچ وقت در قابل این افراد مسیح پذیرای رنج نباشید، کاری برای خودتان بتراشید، حتی با کمی بیادبی یا بیاعتنایی سر صحبت را با دیگری باز کنید. ۲- حمله زیرکانه متقابل: اگر نمیتوانید از شر شخص آزاردهنده راحت شوید و او بیوقفه در حال حمله کردن به شماست، کاری کنید که حواسش پرت شود و به فکر رود. اشتباهآمیزترین کار در قابل این افراد این است که بخواهید با گزارههای منطقی آنها را قانع کنید، زرنگ باشید و مثلا با یادآوری یک خاطره ناخوشایند یا موفقیت حرفهای رقیب اصلی او یا یادآوری اینکه او میخواسته چه بشود و در عمل چیزی نشده، به کلی او را گیج کنید. البته باید هنرمند باشید و این کار را با خونسردی و در لفافه انجام بدهید، طوری که حتی خود شخص فکر کند، شما به صورت تصادفی موضوع را پیش کشیدهاید و منظوری نداشتهاید. ۳– بعضی از آدمها ذاتا بدذات نیستند، اما سیستم فکریشان قابل اصلاح نیست، پس هنگام گفتگو با آنها میتوانید بحث را از یک روال منطقی به یک روال احساسی تبدیل کنید، مثلا وقتی نمیتوانید به کارمند زیردست خودتان بفهمانید که از یک کار پرهیز کند و او حاضر به قبول اشتباه او نیست، بگویید که او چقدر آدم پاکنیتی است و اگر کاری که شما میخواهید، انجام ندهد، رقبای کاری او به سرعت از پیشی خواهند گرفت و آخر کار او و خانوادهاش متضرر خواهند شد. در اینجا به جای اینکه به صورت مستقیم اشتباه بودن کار و یا تضاد آن با یک قانون مسلم کاری، به کارمند زیردست گوشزد شود، به ملایمت عواقب کارش به او نشان داده میشود. مهم نیست که او منطق شما را قبول نمیکند، مهم این است که شما به هدف خودتان رسیدهاید. ۴– زیاد و با حرارت صحبت نکنید، انرژی بیخود مصرف نکنید. کم و گزیده سخن بگویید. این کار ضمن اینکه باعث میشود انرژی شما حفظ شود، باعث میشود به شدت برای فرد غیرمنطقی، جذابیت کمتری پیدا کنید و دیگر هدف و سیبل او نباشید. ۵– اشتباه نکنید! شما نمیتوانید با همه تلاشتان شخص غیرمنطقی را به جاده منطق بیاورید، شما نمیتوانید او را با زاویه دید خود آشنا کنید. پس آب در هاون نکوبید و شیوه دیگری انتخاب کنید. ۶– شخص مورد نظر را در جمع گیر بیندازید! هنگام مکالمه دو نفره، شخص غیرمنطقی میتواند با استدلالهای غیرمنطقیاش به شدت شما را آزار دهد، اما همین حرفهای غیرمنطقی در جمع، مبدل به نقظه ضعف او میشوند و وقتی از هر سو شما مورد حمایت قرار بگیرید و شخص غیرمنطقی مورد حمله و استهزاء قرار بگیرد، دیگر جرأت هدف قرار دادن شما را پیدا نخواهد کرد.