خانواده جزئی از روابط انسانی و عنصری از آن است که از یک سو با عوامل وابسته به محیط خود مانند جامعه، طبیعت و تاریخ رابطه دارد و از سوی دیگر خود نیز شامل انواع تحت سیستمهایی میشود که روابط زن وشوهر، پدر و فرزند، مادر و فرزند، فرزندان با هم و سایر روابط یک خانواده را در بر میگیرند.
خانواده جزئی از روابط انسانی و عنصری از آن است که از یک سو با عوامل وابسته به محیط خود مانند جامعه، طبیعت و تاریخ رابطه دارد و از سوی دیگر خود نیز شامل انواع تحت سیستمهایی میشود که روابط زن وشوهر، پدر و فرزند، مادر و فرزند، فرزندان با هم و سایر روابط یک خانواده را در بر میگیرند. بنابراین رفتار هر یک از اعضای خانواده تابعی از کل سیستم خانواده و سیستمهای فراگیرتر مربوط به آن و نیز سایر اعضای آن خانواده است.
هنگامیکه با موازین دیدگاه سیستمیو با نگاهی کلیگرایانه به خانواده مینگریم، عناصر و واژههای کلیدی عبارتند از ساختار، روابط، کارکرد و اطلاعات.
ساختار خانواده، استخوانبندی آن را تعیین میکند. پدر، مادر، فرزندان و سلسله مراتب میان آنان و نیز ارتباطی که با نسلهای قبلی (پدربزرگ، مادربزرگ) و بعدی (نوهها) برقرار میشود همه در یک ساختار قابل تعریف و مشخص گنجانده میشود که شمای سطحی آن شبیه چیزی است که در شجره نامههای خانوادگی میبینیم. به این ترتیب در ساختار یک خانواده و نگاه به آن نسلهای قبلی و بعدی خانواده موجود نیز باید در نظر گرفته شوند و بخصوص توجه به الگوهای تکراری رابطه ای که در این نسلها دیده میشود از اهمیت تشخیصی و درمانی زیادی برخوردار است، زیرا این الگوهای تکراری میتوانند نشان دهنده انواع اختلالات یا واکنشهای غیرانطباقی باشند که در خانوادهها به ارث میرسند و باید آنها را تعدیل کرد یا از میان برد. در ساختار خانواده با سلسله مراتب، مرزبندیها و قوانین خاص هر خانواده روبرو میشویم که آگاهی از آنها برای درک ماهیت یک خانواده ضروری است.
عنصر بعدی رابطه یا ارتباط است. اصولا در نگاه سیستمیعناصر یک سیستم با یکدیگر و با عناصر محیط دارای ارتباط متقابل و تاثیرگذار هستند. این روابط است که پویایی و حیات سیستم را تامین میکند. در یک سیستم زنده مثل خانواده توجه به الگوهای ارتباطی انطباقی یا غیرانطباقی در تشخیص اختلالات و درمان آنها راهگشاست. در این ارتباطهاست که انواع گوناگون اطلاعات کلامیو غیرکلامیمبادله میشود. مجموعه این کنشها و برکنشها به صورت کارکرد یا عملکرد سیستم یا نظام خانواده تجلی مییابد که به شکل رفتارهای قابل مشاهده و قابل بررسی فردی، جمعی و میان فردی خود را نشان میدهند. این رفتارها میتوانند سازنده یا مخرب، سالم یا بیمارگونه و انطباقی یا غیرانطباقی باشند.
در نگاه به هر خانواده توجه به این چهار عنصر یعنی ساختار، رابطه یا ارتباط، اطلاعات و عملکرد ماهیت وجودی آن خانواده و عملکرد کلی آن را روشن میکند و خانواده سالم را از خانواده ناسالم و یا مختل متمایز میسازد. خانواده ای که در ساختار دچار گسست است (مثلا زن و شوهر از هم جدا شده اند)، روابط غیرانطباقی است (کودکی درس نمیخواند یا یکی از نوجوانان معتاد شده است) و تبادل اطلاعات در آن با مشکل روبه روست (خواستهها به وضوح بیان نمیشود و یا تبادل کلامیدر سطح حداقل ممکن است) حتما از عملکرد سالم و سازنده بی بهره خواهد بود. به عبارت دیگر سیستم آن از هماهنگی و سازمان یافتگی لازم محروم است.
4 عنصر ذکر شده در فوق در یک جو عاطفی مشخصی قرار دارند که آب و هوای احساسی یا اقلیم عاطفی آن خانواده را تشکیل میدهد که میتواند مهربانانه و گرم، خنثی یا سرد و حتی خصومت آمیز باشد که رنگ آمیزی فضای کلی آن خانواده را میسازد و خود یکی از عوامل اصلی ارزیابی وضعیت خانواده است که ملاحظات تشخیصی و اهداف درمانی را میتوان براساس آن تعیین کرد.
با این مقدمات به این نتیجه میرسیم که هنگام بروز یک ناهنجاری یا به عبارت دیگر یک مشکل خانوادگی، نگاه ما باید متوجه خانواده به مثابه یک کل و سیستم یا اجزای دارای روابط متقابل باشد.
بنابراین برخلاف رویکردهای قبلی در عرصه روان شناسی هنگامیکه مثلا یک فرزند دچار مشکل تحصیلی است یا مادر خانواده دچار افسردگی شدید شد، یا پسر خانواده درگیر اعتیاد است و یا پدر خانواده دست به خشونت میزند، به جای جدا کردن هریک از این اعضا از کل خانواده و استفاده از برچسب بیمار برای آنان باید کل خانواده و روابط موجود در آن را مسئول بروز این ناهنجاری دانست و در هنگام درمان و مشاوره نیز توجه اصلی را به ساختار معیوب، نقصان تبادل اطلاعات، جو احساسی آسیب زا و روابط متقابل مسئله آفرین در میان اعضای خانواده معطوف کرد.
به عبارت دیگر کل خانواده به عنوان یک واحد ارگانیک مانند بدن یک فرد در نظر گرفته میشود که بروز یک مشکل خاص در هریک از اعضای آن به عنوان نشانه یا علامتی از اختلال در کارکرد کلی خانواده شناخته خواهد شد. همان طور که سرفه در انسان نشانه ای از بروز اختلال در یکی از اعضای بدن او محسوب میشود، بروز افسردگی در مادر یک خانواده نیز اختلال کل خانواده در نظر گرفته خواهد شد و به جای تمرکز محض بر مادر باید روابط درونی خانواده و ساختار و عملکرد و نوع ارتباطها و تبادل اطلاعات و جو عاطفی خانواده مورد بررسی قرار گیرد و در صورت لزوم تغییرات لازم و سازنده در آنها داده شود.
جالب آن است که خود خانواده براساس پویایی درونی و ذاتی خود بر همین منوال عمل میکند. به عبارت دیگر هر خانواده، به عنوان یک واحد ارتباطی پیوسته در جستجوی حفظ تعادل و هماهنگی درونی خود است.
خانواده به مثابه یک سیستم را میتوان چنین تعریف کرد: واحدی که اجزای (بخوانید اعضاء) آن نه تنها در ارتباط متقابل با هم به سر میبرند بلکه با هم نیز تغییر میکنند و یا در صورت وجود هرگونه اختلال و انحراف برای حفظ تعادل خود فعال میشوند.
البته این خاصیت هر سیستمیاست که متمایل به حفظ تعادل خود است. بنابراین رفتار اعضای یک خانواده نیز مانند اجزای یک سیستم به نحوی است که تعادل آن خانواده حفظ شود. یعنی رفتار هر عضو خانواده کارکردی در جهت حفظ ثبات خانواده دارد. حتی اگر این رفتار یک رفتار نابهنجار باشد باز در ایجاد تعادل سیستم نقش دارد. این نکته بسیار حائز اهمیت است زیرا در بسیاری از موارد رفتار بیمارگونه یک عضو خانواده یا حتی بیماری او خود مایه حفظ تعادل در خانواده است، منتهی تعادلی غیرانطباقی یا ناسازگارانه. بنابراین خانواده در برابر تغییر آن رفتار یا درمان آن بیماری یا رفع آن مشکل مقاومت خواهد کرد، زیرا تعادل آن به هم میخورد.
در اینجا نکته ظریفی وجود دارد که باید مورد توجه درمانگران قرار گیرد. با وجود توجه ظاهری افراد خانواده به شخصی که برچسب بیمار یا عضو مشکل دار را خورده است و مراجعه آنان برای رفع مشکل وی، در حقیقت خود این مشکل ناشی از نحوه تعامل و ارتباط اعضای خانواده با یکدیگر بوده و در جهت حفظ تعادل غیرانطباقی در سیستم آن خانواده است. بنابراین با وجود نیات ظاهری بستگان فرد ممکن است هنگامیکه فرد مزبور در جهت تغییر خود اقدام کند و به عبارت دیگر در مسیر بهبود یا اصلاح خود قدم بردارد سایر اعضای خانواده در برابر آن مقاومت کنند. در اینجا ارائه آموزش لازم به افراد خانواده ضروری است. باید به آنان گفت که در خانواده تغییر یک پدیده عمومیاست که باید تمام ساختار، الگوهای ارتباطی- اطلاعاتی و جو عاطفی را دربرگیرد و نقش آنان نیز در این تغییر اجتناب ناپذیر است و باید بدون هراس از برهم خوردن یک تعادل غیرانطباقی در سطح پایین به کوشش برای رسیدن به تعادل و هماهنگی انطباقی و سازنده در یک سطح بالاتر از زیستن دست یازند تا هم مشکل موجود حل شود و هم خانواده به سطح بالاتری از عملکرد و سلامت برسد تا امکان رشد بیشتر خانواده به عنوان یک واحد جامع و اعضای آن به عنوان افراد مستقل فراهم شود.
هنگامیکه سخن از خانواده و مسائل مربوط به آن در میان است، پیش از هرچیز نخستین پرسش بنیادی آن است که رویکرد صحیح نسبت به خانواده به طور کلی و مسائل آن به طور ثانوی چیست یا چگونه باید باشد؟ اصولا خانواده در گستره انواع روابط انسانی و به عنوان یکی از اشکال آن قابل بررسی است. علوم رابطه ای قلمروی است که به روابط انسانی شامل روابط و تعاملات بین فردی و بین گروهی میپردازد. در این قلمرو، خانواده نیز به عنوان یکی از انواع روابط انسانی مورد توجه قرار میگیرد. در دیدگاه سیستمیکه مبتنی بر نظریه عمومیسیستمهاست، هرعنصر وابسته به محیط خویش و سایر عناصر سیستمیاست که خود جزئی از آن است و این در مورد خانواده نیز صدق میکند پس نوع برخورد با مشکلات خانوادگی هم باید با در نظر گرفتن همین اصل باشد که گرچه ساده مینماید اما بسیار کارآمد است.
خبرآنلاین